- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
نوحۀ شهادت امام هادی علیهالسلام
پخش سبک (به سبك دلا پر غمه یا فاطمه) امام مـتـقـی یـا سیـدی یا علیَ النّقی یا سیدی ای عزیز زهـرا، جـان ما فـدایت عشق سینه زنها، صحن سامرایت شش گوشتون صفایی داره ابن الرضای دومی شـمـیـم کربلایی داره ابن الرضای دومی یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی (۲ ) ******************************************************** سجیتون کرم یا سیدی مارو ببر حرم یا سیدی کاش بشیم یه روزی در رهِ ولایت از مـدافـعـانِ صـحـنِ با صفـایت حاجـتِ ما فـیض سعادت یا حضرت هادی مدد به ما بده رزق شهـادت حضرت هادی مدد یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی؛ یا امامِ هادی (۲) ******************************************************** غریبِ سامرا یا سیدی به تو شده جفا یا سیدی وای از آن هجوم و ظلم و بی حیایی مجلس شـراب و، حجّت خـدایی ولی امان ز داغ دلـبـر واغربـتا واغربتا بزم شراب و دخت حیدر واغربتا واغربتا یا ذبیحَ العطشان؛ یا ذبیحَ العطشان؛ یا ذبیحَ العطشان؛ یا ذبیحَ العطشان؛ یا ذبیحَ العطشان؛
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی دل سوخته از طعـنه و از زخـم زبانها خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای از غـم تو بر جگـر سنگ شـراره وی در همـۀ عـمـر ستـم دیـده هـماره سنگـیـنـی انـدوه تو از کـوه فـزون تر غـم های فـراوان تو بـیـرون ز شماره کی مثل تو در حبسِ ستم بازوی بسته بر قبر خود از جـور عدو کرده نظاره تو آیۀ تطهیری و دشمن به چه جرأت با جام می خود به سویت کرده اشاره از هـجـر تو باید کـمـر کـوه شود خـم جـایـی که گـریـبـان ولایت شـده پـاره تا ماه جـمـالـت به دل خـاک نهـان شد بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره از تیغ زبان زخـم فراوان به دلت بود کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره فـوجـی پی آزار دلت دست گـشـودنـد قـومـی ز دفـاع تو گـرفـتـنـد کــنــاره «میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی کز نوک قلم جای سخن ریخت شراره
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای دهــمـیــن رهــبــر والا مــقــام نـجــل مــحــمــد خــلــف نُـه امــام مهر تو امضای صــلات و صیــام سـیّــدنــا حـضـرت هــادی ســـلام
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیه السلام ( زبانحال )
کیـستـم من مظهـر کـلِّ صفات کبـریایم هـادی اهل زمیـنـم رهـبـر خـلـق سمایم آفتاب مُلک جان در شهر سُرِّ مَنَ رَآیَـم جـدّ مـهـدی، زادۀ پـاک عـلّیِ مرتـضایم هـادی آل مـحـمّـد شـمـع جـمـع اولیـایـم من ولیِّ حـقّ علیّ بن جواد ابن رضایم من عـلـیِّ چارم از نسل امیـرالمـؤمنیـنم هلی اتی یم، کوثرم، طاها و قدر و یا و سینم گرچه بی یار و معینم خلق را یار و معینم آسمـانـی اخـتـر برج ولایت در زمیـنـم شهریار ملک دینم، انس و جان را مقتدایم من ولیِّ حـقّ علیّ بن جواد ابن رضایم دوّمین ابن الرّضا از آل پیغمبر منم من شیعۀ اثنی عشر را هادی و رهبر منم من نام نیکویم علی باب حسن پرور منم من منجی خلق جهان و شافع محشر منم من ذات ربّ العالمین را رحمت بی انـتهایم من ولیِّ حـقّ علیّ بن جواد ابن رضایم کیستم من گوهر ده بحرم و بحر دو گوهر رهـبـر دین حجّت حقّ هادی آل پیـمـبر مصلح کلّ مهدی موعود را جـدّ مطهّـر از نهم مـولا؛ نهم ریحانۀ زهرای اطهر باب حاجت قـبلـۀ اهل ولا روح دعـایـم من ولیِّ حقّ علیّ بن جـواد ابن رضایم مـیـوۀ قـلـب رسـول الله شـمـع جمع آلـم کبریا وجه و محمّد طینت و احمد خصالم شوکت عـبّـاسیـان گردید پـامـال جـلالم هر کلام جامعه دُرّی است از بحر کمالم یـادگـار مجـتـبـی و نجـل شاه کـربـلایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جـواد ابن رضایم نام من درعین غربت شمع محفل هاست آری کار من از اهل عالم حلِّ مشکل هاست آری مهر من در سینه ها چون مه به منزل هاست آری قبر ویران گشتۀ من کعبۀ دلهاست آری یک جهان دل بوده هر شب زائر صحن و سرایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جـواد ابن رضایم آسمـانی ها زمیـنی ها همه مـحـو مقـامم با وحوش و با طیور و دشت و صحرا هم کلامم بر بنی آدم نه تنها، بر همه عـالـم امامم نی عجب گر شیر وحشی در قفس گردید رامم یا ببوسد یا گذارد صورت خود را به پایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جـواد ابن رضایم گاه آمد از بنی العّـباس در زندان عـذابم گـاه بـردند از ره بـیـداد در بزم شـرابم یاد می افـتاد از بـزم مـی و شـام خـرابم من که در سنّ جوانی ظلم ها شد بی حسابم اولـیـــاء سـیـــراب نـد از جـــام ولایـــم من ولیِّ حقّ علیّ بن جـواد ابن رضایـم آن ستمگر سالها لرزاند جان و پیکرم را از شقاوت کرد ویران قبر جدّ اطهرم را بی حیایی بین جسارت کرد زهرا مادرم را با جسارت هاش آتش زد دل غم پرورم را دوست دارم دوستانم اشگ ریزند از برایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جـواد ابن رضایم محنت و اندوه من بسیار بود و عمر من کم چشم بستم دست شستم از جهان با یک جهان غم گر چه هر دم ظلم و طغیان دیدم و بستم فرو، دم سرکشد سوز دلم از شعله های نخل میثم خوش بُود با نظم او جاری شود اشگ عزایم من ولیِّ حقّ علیّ بن جـواد ابن رضایم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند برتو هرکس گریه کرده وقف جنّت می کنند ایـهـا الـهــادی گــدایــان در تـو تـا ابــد برهزاران حاتـم طائی کـرامت می کنند اشکهایی را که در این روضه هایت ریخته قطره قطره وصل بر دریای رحمت می کنند سینه زنهای تو با سینه زدن در روضه ات مثل موسی در میان طور عبادت می کنند مـردم ایـران به یاد صحـن نـورانـی تو حضرت عبد العظیمت را زیارت می کنند عـده ای با پرچم یا هـادی ات روز جـزا از تمامی گنـهکاران شـفـاعـت می کـنند نام تو دارد جـهـانـی را هـدایت می کند لیک دشمن بر تو از جهلشاهانت می کنند کاش می شد ما فـدایی نگـاهت می شدیم کاشکی در سامرای تو سپاهت می شدیم ای کـلام تـو کـلام نـاب قـرآن یـا نـقـی زنده شد از بـرکت نام تو انـسان یا نقی حرمت نام تو ای مظلوم شـهـر سـامـرا واجب عینی شده بر هر مسلمان یا نقی مردم ایران زمین با احترام و مؤمن اند کاش جای سامرا بودی در ایران یا نقی با دعای جـامـعـه ما را رساندی تا خدا ای کـلـیـد اصلی ابـواب ایـمـان یا نـقـی مهبط وحیی تو آقا معدن الـرحمه تویی ای مصابیح الدجی ای باب احسان یا نقی ای که اعلام التقی هستی و هم کهف الوری هرکسی شد نوکرت شد از بزرگان یا نقی منتهی الحلمی؛ ستون علمی؛ ارکان البلاد ای امام مـهـربـانِ بهـتر از جان یا نـقی با گـدایـی از تو دارم پادشـاهی می کـنم مرغ دل را سوی ایوان تو راهی میکنم آمدم کنج حـریـمت با دو تا چـشـم تری آمـدم پـیـش تو آقـا جان بـرای قـنـبـری آمـدم مـثـل غـلامـی بـر سـر بــازار تو جان زهرا حضرت هادی مرا هم میخری؟ ای غـریب سـامـرا ای آشنای عـالـمیـن تو امام عسکری هستی و خود بی عسکری هرزمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است با ضریح تخته ای ات اشک در می آوری ای فــدای نـام تـو جـان تـمـام شـیـعـیان ایهاالهادی الـنقی تو یک عـلـیِّ دیگـری نیمـۀ شب ریـخـتـنـد آقا سـر سجـاده ات قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری بردنت از خانه ات اما دری دیگر نسوخت درمیان شعله دست و پای یک مادر نسوخت گرچه بر روی لبت نامی به جـز مادر نبود روی دوشت کنده زنجیر زجر آور نبود آمدی بزم شراب و حرمتت آنجا شکست در عوض آقا در این مجلس که تشت زر نبود دور تو پُـر بـود از نـامـردهای سـامـرا در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود جای صدها شکر باقی مانده در بزم شراب خیـزران بالا نمی آمد لـبـی هم تـر نبود خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود وای از شـام بـلا و مـجـلـس شوم یـزید بعد از آن دنیا دگر بر خود چنین بزمی ندید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
با سرانگشتم نوشتم آه... باران گریه كرد كنج چشم شیشه جاری شد خرامان گریه كرد تیرگیها را كه باران از نگاه گریه شست شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه كرد تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد در هجوم کشف های ناگهانی گُر گرفت شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد نیمه شب، دریا، اسارت! مجلس شومِ شراب خاطراتم از حرم تا شام ویران گریه كرد سیر اسرار ازل در روضههای شفع و وتر سطرهای جامعه در سوگ انسان گریه كرد آه ای دریای نور ای مهربان ای لطف محض در جوابم یک حرم، در خاك ویران گریه کرد تا نـوشتـم نـام مـولایم عـلیٍ هادی است از مدینه پاسخ آمد جان، خراسان گریه كرد هادی ای مظلوم ای سرّ خـدای فـاطـمه غـربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
تـمـام اهـل نـظـر بر تو الـتـجـا بـکـنند به نام پـاک نـقـی خـاک را طلا بکـنند هـنوز بردن نامت کـمال بی ادبی است به لفظ "حضرت آقا " تو را صدا بکنند فـرشته ها همه هنگام سجـده حـیـرانـند که رو به قـبله و یا رو به سامرا بکنند چقدر روی دلت زخم کهنه بسیار است به زهـر زخـم دلـت را چـرا دوا بکنند دوباره یک دو نفر را به کربلا بفرست که زیـر قـبـه برایت کـمی دعـا بکـنند خـدا کـنـد که شـبـانـه تو را دگر نبـرند ز نــام مــادرتــان لااقــل حـیــا بکـنـند خـدا کـنـد که غـریبانه دست و پا نزنی ملائک از پرشان فرش دست و پا بکنند دوبـاره از لب خشکت سـلام می ریزد همینکه روی تو رو سوی کربلا بکنند سلام بر بدنـی که سـه روز بعد آن را ز دست نیـزه گرفته که بـوریـا بـکـنـند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
در بــارگــاه قــدس اگــر بـار می دهـنـد تـنـهـا بـه احـتــرام رخ یــار مـی دهـنـد چون در ازاش خون دل و دار می دهند ایـن بـار را به مـیـثـم و عـمّار می دهند مـائـیـم و بـیـقـراری و حال و هوای تو بـایـد به صـفـحـۀ ارنـی طرح لـن کشید از زیـر کـام واژه برایت سخـن کـشـید آوازۀ صـفـات تـو را تـا قــرَن کـشـیــد باریست بار عـشق که باید به تن کشید شـاید به جـان دهـیـم کـمی از بـهـای تو پـیـداسـت در مـعـانـی اسـمـت مـقـام هـا در کــورۀ مـحـبّـت تـو پـخــتـه خـام هـا مشغول طـوف گـرد تو بیـت الحـرام ها در حـکـم واجب است به تو احـتـرام ها این حـرفهـا کمیست ز مدح و ثـنـای تو تا روز حـشر دست به دامان تو خـلـیـل شاگرد درس معرفتت صد چو جبـرئیل مدح تو را نوشته"محـدث" ازین قـبـیـل آب وضـوی نــافـلـه ات آب سـلـسـبـیــل در "مـنـتـهی" نـوشتـه نشد منـتـهـای تو ای پـوزه مـال درگـه لـطـفـت درنـدگان افـتـاده پـیش پـای تو بـر خـاک آسـمـان در ماجرای مجلس ابلیس و دست و نان دادی به طرح شیر روی پرده جسم و جان عالم به حیـرت است ازین ماجـرای تو دریـا اگـر به قـلّـت جـو لـطف می کـنـد عـادت به جـود دارد و او لطف می کند مثل شـراب که بـه سبـو لطف می کـنـد دست شـفـای تو به عـدو لطف می کـنـد نــذری نـمـوده مــادر او هـم بـرای تـو در پیش عشق بحث نژاد و عشیره نیست بی جلوۀ تو روز؛ کم از شام تیره نیست کور آن دو چشم که به مقام تو خیره نیست این جامعه بدون حضورت کبیره نیست آمـوخـتــیـم مـعـرفـت از حـرفـهـای تو گرچه گـرفـت شهـر قـراری که داشتی رنگ خـزان نـدیـد بـهـاری که داشـتـی چون جود بود عادت و کاری که داشتی مـعـروف شد گـدای دیـاری که داشـتی در سُـرّ مـن رای تـو هـسـتـم گـدای تـو پای از گـلـیـم چون که فـراتـر گـذاشتـم بـا الـتـمـاس قــافــیــه را تـر گــذاشـتــم پـایـیـن نـام قـدس تـو سـاغـر گـذاشـتــم دارم امـیـد پُـر شـدنـش گــر گــذاشـتــم می می چکـد ز نون تو و قاف و یای تو سـاکـت شـدیـم دم ز تو خـفـاش ها زدند رجـالـه ها به نـام تـو سنـگ جـفـا زدنـد نام تو را به طعن و تمسخـر صدا زدند خـاک عـزا به فـرق سـر مـاسـوا زدنـد ما را بـبـخـش چون که نمانـدیم پای تو تـبـعـیـد سهم خـوبتـرین مرد عالم است بازاین چه شورش است که درعرش ماتم است میپیچد از عطش به خودش قامتش خم است اوضاع جسم بی رمقش سخت درهم است افـتــاد از شــرارۀ ایـن زهــر نـای تــو وقتی به جـان نشست تنت لالـه وار شد زهری که از مصیبت آن دیـده تـار شد خوردی زمین و صورت تو پرغبار شد حـتـی نـفـس کـشـیـدن تـو گـه گـدار شد صد شـکـر آمـده پـسـرت در عـزای تو تقدیر چون رقم به غمت خورد و بر عذاب لـرزیـد پای عـرش زمین خورد آفـتـاب پیش نـگـاه اهل و عـیـال تو با شتـاب... بردند دست بسـته تو را مجـلس شراب این لحظه ها رسید دگـر کـربـلای تو... سر داشتـی به روی تن اما حسین نه... صد شـکـر داشتـی بدن اما حسین نه... هـم آب بود هـم دهـن اما حـسـیـن نه... کـردند بر تـنـت کـفـن اما حـسین نه... دیـگـر کـسـی نـبــرد عـبـا و ردای تــو
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
کسی کـه بنـدۀ خـاص خـدای یکـتـا بود وجـود اطهـر او در هـجـوم غـم ها بـود هماره ذکر خـداونـد بـر لـبـش گل کـرد همیشه گـلشن محـراب از او مصفا بود ز دشمنان که بر او عرصه تنگ میکردند ولی اعظم حق را چه بیم و پـروا بـود قدم به برکه شیران اگرچه او بگـذاشت وحوش را سر بوسه به خاک آن پا بود اگرچو جّد غریبش علی به خانه نشست بـه یـاد غُـربـت درد آشـنــای بـابـا بـود اگرچه ریخت شبـانه به خانه اش دشمن نداشت بیم ز خصم و به یاد زهـرا بود ز زهـر دشـمـن ظالم، ز پـا فـتـاد کسی که پــاره های دل او پُـر از خـدایـا بـود دریغ و درد که گـلچین ز کینه پرپرکرد گـلـی که زینت گـلـزار سبـز طاهـا بود امام عـسـکـری از مـاتـمش سیه پوشید غـبـار غـم ز سـرا پـای او هـویـدا بـود شبی که شمع وجودش خموش شد،دیدند فضای سامره تاریک و غرق غوغا بود ز خـاک سـامـره اش نـور بر فـلک تابد کـه او تـجّــلـی آئـیــنـه های تــقـوا بـود ز ماتمش نه همین سینۀ «وفائی» سوخت که داغ او به دل لالـه های صحـرا بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
خورشید در کرامت بی انـتهـای توست جـنس ستاره وصلۀ روی عبای توست یا ایـهـاالـنـقـی غـم عـشـقـت بـرای من یا ایـهـاالـنـقـی سر و جانم برای توست قـلـبـم که بین سینه به عشق تو می تـپـد از عـاشقـان کُـنـیۀ ابن الـرضای توست مثـل پـیـمـبـری ولی از جـنس مرتضی سـرداب خـانۀ تو هـمانا حـرای تـوست چشمـان ما به درک حریـمت نمی رسد بر بام عـرش سایۀ گـلـدسته های توست آقا به رتبه ات فـقـهـا غـبطه می خورند نه نه پـیـمـبـران خدا غـبطه می خورند قبل تو سـامـرا سر بـامش عـلـم نداشت دستی شبیه دست تو جود و کرم نداشت تـفـسیر آیه های خـدا درس جـامعـه ست قـرآن بدون ذکر تو نـون و قـلـم نداشت تقصیر ماست اینکه تو در اوج غـربتی تنها تر از تو عمر زمین از عـدم نداشت آقـای مـن فــدای سـرت گــنـبـد خـراب تو مادرت کسی ست که عمری حرم نداشت تو بی کـسی قـبول، ولی مـثل او که نه سیلی نخورده ای تو و رویت ورم نداشت از غربت تو ارض و سما گریه می کنند هر شب فرشته های خـدا گـریه می کنند شرمنده گی ست دیده ز خون تر نداشتن روز شـهـادت تـو عـلـم بـر نـداشـتـن... اوج سعـادت است برای کـسی چو من پـای رکـاب مـقـدمـتـان سـر نداشتـن... سخت است که امام دهـم بـاشی و علی امـا کـسـی شـبـیـه به قــنــبـر نـداشـتـن سخت بین شهر پر از ظلـم و بی کـسی هی بار غـم کـشیـدن و لـشـگـر نداشتن سـهـم تو شـد زمـان هـجـوم هـزار غـم دردی شـبـیـه غــصـۀ مــادر نـداشـتــن آن لحظه ای که زخم به قلبت هجوم برد سـهـم تـو بـود مـالـک اشـتـر نـداشـتـن در کربـلا حـسیـن به عباس تکیـه کرد تو بـودی و غـریـبـی و یـاور نـداشـتـن تـنـهـا میـان لـشـگـر اعـدا چه میکـنی؟ در کـاروان سـرای گـداها چه میکـنی؟ آقا اگرچه سیـنـه ات از غـم کـبـاب بود اما هـمیـشـه مـشک شما پـر ز آب بود بردند اهل سـامـره فـیـض از دعای تو اما هـمـیـشه خـوبـی تو بـی جـواب بود حیف از دعای جامعه ات که غریب ماند هـر خـط آن بـرابـر با صـد کـتـاب بود آن لـحـظه ای که پـای برهـنه دوانـدنت آقا گـمـان کنـم که به دستـت طـناب بود پـای بـرهـنـه بردن تو جـای خود ولی سنگین ترین غمت می و بزم شراب بود بزم شـراب رفتن تو طشت زر نداشت با این وجود حـال تو خـیلی خراب بود در مجلسی که رأس امام و شـراب بود در اوج غـصـه لحظۀ مرگ رباب بود دنـیـای غـم به خانـۀ قلب رباب ریخت آنـجـا یـزیـد بر سر آقـا شـراب ریـخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ای ذکـر جـان ثـنـای تو یا باقرالعلوم وی حرف دل دعای تو یا باقرالعلوم ای مصطفی سلام فـرستـاده سوی تو از جـانـب خـدای تو یا بـاقـرالـعـلـوم دشـنـام داد دشـمـن و گـردیـد عـاقبت شـرمـنـدۀ از عـطای تو یا باقرالعلوم هـر دم هــزار قـافــلـۀ دل کُـند صـفـا در صحـن با صفـای تو یا باقرالعلوم جرم من و شفاعت تو ای شفـیع خلق درد مـن و دوای تـو یا بـاقـرالـعـلـوم علم و کمال و حکمت و توحید جان گرفت از نطق جـانـفـزای تو یا بـاقرالـعـلوم فـردا به خُـلـد نـاز فـروشم، اگر شوم محـشـور با ولای تو یا بـاقـرالـعـلـوم یک لحظه وا کند گره از کار عالمی دست گـره گـشای تو یا بـاقـرالـعـلـوم دردا که صبح و شام هشام از ره ستم کوشید بر جـفـای تو یا بـاقـرالـعـلـوم با اینهمه عنایت و لـطف و عطا نبود زهـر ستـم سزای تو یا بـاقـرالـعـلـوم در گوشه بقیع مـزار غـریب تو است تـاریخ رنـجـهـای تو یا بـاقـرالـعـلـوم طفلی دو ساله بودی در شهر شام شد کُنج خـرابـه جای تو یا بـاقـرالـعـلـوم بالله قسم رواست که چشم تـمـام خلق خـون گـرید از برای تو یا باقرالعلوم گفتی که شیعـیـان تو ده سال در مـنـا گریـند در عـزای تو یا بـاقـرالـعـلـوم مظلوم زیست کردی و مسموم کین شدی این بود مـاجـرای تو یا بـاقـرالـعـلـوم دردا که شد نهان به دل خاک در بقیع روی خـدا نـمــای تو یا بـاقـرالعـلـوم شهر مدیـنـه شهـر نبی لالهزار وحی گـردیـد کـربـلای تو یـا بـاقـرالـعـلـوم هرجا سفر کنم دل من در بقیع تو است دارم به سـر هــوای تو یا باقـرالعلوم این فخر میثم است که هم مادح شماست هم مـرثـیـت سـرای تو یا باقـرالعـلوم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
مهر تو خار نخـل هـایم را رطب کرد مــا را گــدای اول مــاه رجــب کــرد آقـای من مـهـر تو را واجـب نوشتـنـد یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتـنـد سال هزار و سیصد و اندی گدایی است روزی ماها از همین چندی گدایی است من چـهـارده قـرن است دنـبال شـمایم مال خـودم هـم نـیـسـتـم مـال شـمـایـم ماه رجب تا که به تو آغـوش وا کرد با آبرو شد، خـویش را مـاه خـدا کرد تو مـوسیِ دریــا عـلـم بــی کــرانــی تـو آسـمـانِ در زمـیـن، فـوق زمـانـی نـام تـو را هـمـواره با مد می نـویـسـم تـا می نـویـسم یـا مـحـمـد می نـویـسـم ای گـریـۀ سـجـاده هـای نـیـمه شب ها اذن دخــــول اول مــــاه رجــب هـــا ای که برای مقدمت قـبل از ظهـورت شد سـالـهـا شهـر خـدا دنـبـال نــورت عـرش الـهـی احـتـرامـش را فـرستـاد پـیـغـمـبـر اکـرم سلامـش را فـرستـاد فـرمـود پـیـغـمـبـر بزرگ عـالـمـیـنـم آری حسین از من و من نیز از حـسینم آن کس که دارای تـمام حُـسن من بود آنکس حسن بود و حسن بود و حسن بود حالا حسین و مجـتبی وصلت گـزیدند بـا وصـلـتِ بـاهـم مـحــمـد آفـریـدنــد تو مادری داری که مثلش هیچ زن نیست مانند او حـتـی در اولاد حـسـن نیست او همره بابای تو کرب و بـلائی ست در عهد تو در منصب خیرالنسائی ست در هر زمان مشـغـول تبـلـیـغ خـدایی بـا درد هـم تـرویـج یــاد هـل اتــایــی شب می کـنی تا سیدی مـولا بـگـویـی تب می کـنی تا ذکـر یا زهـرا بگـویی آنچه که زهرا مـادرت دارد تو داری روز قیامت هم تو صاحب اخـتـیـاری تو مثل رأس جـدّ خود اعـجـاز کردی بابی زحکمت بر نصاری بـاز کردی قـربـان اعـجـاز تو ای فـرزنـد زهـرا آخـر مـسـلـمـان تـو شـد پـیـر نـصـارا تو آبـرو بـخـشـی به مـا ای آبـرو دار حاجت روامان کن که هستیم آرزودار نـابـودی وهـابـیـت امـید شـیـعـه است روز سقوط کفر تنها عید شیـعـه است بـایـد که بر این آرزوی خود بـنـازیـم بـهـر تو و اجـداد تو مـرقـد بـسـازیـم همراه بابایت چهـل سال و پس از آن بـودی بـه یـاد گـودی گــودال گـریـان تا زنـده بودی آب دیـدی گـریه کردی تا کودکی بی تـاب دیـدی گریه کردی تو روضه خوان روضۀ ویرانه هستی تـو داغـــدار عــمــۀ دُردانـه هـسـتـی تو علـم خود را از همه گـودال داری تو تـا ابـد بر خـیـزران اشکـال داری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
عـطـر لبخند خـدا پیـچـیـد در دنیای من پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من آیه ای نـازل شد از سمت بـلـوغ آسمان روشنـی پـاشـیـد بر آیـیـنـۀ سیـمـای من فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین حضرت حق گفت: او نوری ست با امضای من وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست سیب شیرینی ست او از شاخۀ طوبای من قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت ست باقر نور است، بشنـو از لبش آوای من فصل لبخـند گـل پـنـجـم، امام بـاقـرست پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من تشنۀ یک جلوه از خورشید سیمای توأم ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
مه رجب، مه تسبیح، ماه صدق و صفاست مه نماز، مه روزه، ماه ذکر و دعـاست نسیم صبحگهش خوب تر ز بوی بهشت فضای شامگهش بهتر از نسیم صباست طـلـوع ایـن مــه نــورانـی از شـب اول ولادت وصـیِ پـنـجـم رســول خـداسـت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
اوّل مـاه رجب شد جـلـوه گر ماهـی تمام کامد از هفت آسمان و مهر گردونش سلام اخـتـر چـار آسـمـان و آسمان هـفت مهر یـوسف دو فـاطـمـه نـور دل خـیـر الانـام نسل در نسلش همه خیر الورا خیـر البشر خـود امـام ابـن امـام ابـن امـام ابـن امـام مـشـعـل بـزم مـعـارف بـاقـر کـلّ عـلـوم کعبۀ دل، قبلۀ جان، رهنمای خاص و عام عالم هستی که چون لب بر تکـلّـم وا کند از دمش جوشد کلیم و از لبش خیزد کلام شهریار مُلک امکـان کز تمام مـمکـنـات ذکر او خیزد هماره فیض او جوشد مدام در وجود حضرتش کـلّ محمّد جـلوه گر پیشتر از خلقت نورش محـمّـد داشت نام گه به نخلستان ورا بیل کشاورزی به دوش گه به بام آسمان خورشید را گـیرد زمام بی ولای او همه رفـتـار عـالـم نـادرست بی وجود او همه طاعات خـلـقت نـاتـمام این عجب نبود که مولانا علیّ بن الحسین گیرد از او همچو پیغمبر ز زهرا احترام با ثـواب خـلـق اگر زاهـد نـدارد مهر او دوزخش بادا حلال و جـنّـتـش بادا حـرام علم، پای کرسی تدریس او دارد جـلوس معرفت در پیش پای جابرش کرده قـیـام تا بود روشن چراغ علم او در سیـنه اش روز دشمن شام گردد چون به نطق آید هشام مکتب من باقریّ و مذهب من جعفریست نیست جز آنم طریق و نیست جز اینم مرام مهر فـرزنـدان او مانند جان در سیـنـه ها نطق شاگردان او چون تیغ برّان در نیـام ای سلاطین را به سوی آستـانـت الـتـجـا وی خلایق را به دیوار بقـیـعـت ازدحـام بـاقـر آل مـحـمّـد نـجـل زیـن الـعـابـدیــن جدّ و باب و مادر و آباء و اجدادت کرام رهروان فرش را مهر تو در دل روز و شب ساکنان عرش را مدح تو بر لب صبح و شام جابر جُعفی که بحر دانشش در سینه بود بود از دریای علمت قطره ای او را به جام سائل کوی تو تا صبح قیامت مرد و زن تابع حکم تو تا پایان هستی خاص و عام گرچه قبر بی چراغت میدرخشد در بقیع چون خدا در قلب مردان خدا داری مقام این عجب نبود که در بازار علم و حکمتت راه پیمـایـی کند یوسف به عنـوان غـلام می فروشد نـاز، مؤمن بر گلستان بهشت آیدش بویی گر از خاک بقـیعت بر مشام نی عجب ای کعبۀ دل در همه دوران سال گر طواف آرد به گرد کعبه ات بیت الحرام شخص پیغمبر تو را ازسوی حقّ گوید درود جابر از ختم رُسل بر حضرتت آرد سلام چـار سالت بود با تـیـغ بیان و تیـر عـلـم شام را کردی به چشم پور بوسفیان چو شام با بـیان زنـده ات در قـصـر بـیـداد یـزیـد یـافـت زخــم سـیـنــۀ آل مـحـمّـد الـتــیـام تا بگویی نیست جایز در بر ظالم سکوت بر تـمـام نـسـل ها از کـودکی دادی پیـام از تو گشته آفـتاب عـلم و ایمان جلوه گر وز تو باشد مکتب قرآن و عترت را قوام در کتاب نخل میثم سطر سطر و بند بند وصف تو حُسن شروع و مدح تو حُسن ختام
: امتیاز
|
آغاز ماه رجب و اعیاد آن
تا شود آیـیـنـه بی زنـگـار در ماه رجب از خـیال خویش سر بردار در ماه رجب چـشـم اگر دارید بـاران دعـا را بشنـوید می چکد نور از در و دیوار در ماه رجب کاش دور از مُهر و تسبیح و ریا و جانماز بـاز گـردد رونـق بــازار در مـاه رجـب باز شیخ ما به حرف آمد حدیث نفس گفت عرض دین را بُرد دنیادار در ماه رجب کاش برگردم به خود ای کاش برگردد به خود شیخ بی عـمـامه و دستـار در ماه رجب اعتکاف و عشق یعنی گریه بر احوال خویش نیمه شبها گـریه کن بسیار در ماه رجب سیزده شب معتکف در خم شدم تا پُر شدم از دعــای حــیــدر کرار در مــاه رجب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
وزیــده دوبـاره نـسـیـم رجـب مرا خوانده حق در حریم رجب دلـم را هـوائی خـوبـان نمـود خـدای رئـوف و رحیـم رجب خدایا کمک کن که با لطف تو شوم بهره مند از نعـیـم رجب نگـاهی بفـرما براین روسیـاه بـه حـق نـگـار کـریـم رجـب مناجاتی ام کن در این ماه نور مـقـیـمـم بفرما به درگـاه نـور مرا شوق یـاریست والا تـبار امامی گـرامی و زهـرا تـبـار من از ایـل مجـنـونم و دلـشده و او از عـزیـزان لـیـلا تـبـار کریمی ز نسل کـریمان عشق و من عاشقی مست و شیدا تبار نسب از دو سو فاطمی، حیدری به قـربان این ماه غـوغا تبار جـمـال جـمـیـلش بهشت عدن دو جد گرامش حسین و حسن تـعـلق ندارد به کس خـاطـرم گــدای کـرمــخــانــۀ بــاقــرم به لطـف خـداونـد زهـرائی ام خدا را براین موهبت شاکـرم به منصب نیازی مرا نیست؛ نیست خوشم در حریـم علی شاعرم اگرچه سـرودم غـزلـهـا ولـی ز وصف علی زادگان قاصرم قلم از نفـس ماند و یــارم نشد حـریـف نگــاه نـگــارم نـشـد سـلام ای علـوم خـدا را امیـن پدر خـواندۀ علم، حق الیـقـیـن اگـرچه ز نـسـل عـلـی آمـدی مـحـمـدتـریـنی، مـحـمـدتریـن چنان فـانی عـشق پـاکت شدم ز سـرحـد مستی گـذشتم ببـین مریض مریض تو عیسی مسیح مـریـد مـریـد تو روح الامیـن به قربان نازی که داری شما و آغوش بـازی که داری شما به روی اسیـرت نگـارا بخـند بر این بیـنوا دیده ات را مبـند نگاهی...که جاهلترین نوکرت ز دریای علمت شود بهره مند امیـر رسـولان به تـو داده دل مـرا هم امـیـرا فکـندی به بند حسن زاده ای و حسینی خصال نگاهت قیامت... لبت کان قـند چه گردد از آن لب شه ذوالمنن کلامی خصوصی بگوئی به من من امشب زچشم تو دم می زنم به نـام نـگـاهـت قـلـم می زنـم رجب آمده غرق شور و طرب شرر بر دل و جان غم می زنم سراپای من غرق لطف شماست دم از حُسن صاحب کرم می زنم کدامین سحـر می شود بنگـرم کـنـار مــزارت قــدم می زنـم ویا اینکه یک روز خوش بنگرم سر قـبـر پـاکـت عـلم می زنم ضریحی نداری ز بغض عدو برای تو در دل حـرم می زنم مـرا عــفـو کـن اگــر دلــبــرا ز اوصاف تو حرف کم می زنم تو بالائی و ما دراین قعر خاک الا حضرت عشق روحی فداک دلــم پُـر شـده از ولای شـمــا سـرم خـاک پـای گـدای شـمـا چه دارم به جز اینکه آقا فقط بـگـویـم وجـودم فــدای شـمــا چه می شد نصیب دل ما شود نـسیـمی ز فـیـض دعـای شما مبارک بود پیـش من مرهم و غم و لطف زخم و شفای شما شبـم را شما نور بـاران کـنید مرا با نـظر اهـل ایـمان کـنید
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
وقتی که عالم با وجودت آبـرو داشت باید بـرای بـردن نـامت وضـو داشت بیت علی یک عمر با تو رنگ و بو داشت زهـرا دمـادم دیـدنـت را آرزو داشـت عصمت ز سیمای تو معلوم است معلوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم روح دعا، أخت الـوفا، بنت الوقـاری روح ادب؛ زهـرا نسب حـیـدر تباری مثل عـلـمـداری، شکـوهی، اقـتـداری مانند زیـنـب خـواهـرت هـمـتا نداری پـروردۀ دست عـطـوف چـنـد معـصـوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم نـقـش تو در کـربـبـلا انـکـار، هـرگز چون خـواهرت تسلیم استکبار، هرگز در راه کـوفـه تو بگـو یکـبـار، هرگز زینب نشد بی یاور و غمخوار، هرگز ای خـواهـر کـوچـکـتـرِ اربـاب مـظلـوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم بر نـاقـه، اطـفـال بـرادر را نـشـانـدی یک لحظه از احوالشان غـافل نماندی خاک از لباس و چادر خواهـر تکاندی مانند زینب جایِ جایش خطبه خواندی کاخ بنی شیـطان به ذلت گشت محـکـوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم ای هـمـسفـر مانند زیـنـب با سـرِ یـار ای همقدم با خواهرت در کوچه بازار ای مثل خواهر سنگ کوفی خورده بسیار ای ساقی لب تشنگان بعد از عـلـمـدار یک عمر با این روضه گریانیّ و مغموم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم یادت نـرفـتـه کـربـلا رنجـی که دیدی از خـیـمه ها با زینـبـت بیرون دویدی بـی بی نـمـی دانم به تـلّ، آیـا رسیدی؟ دیدی خودت یا اینکه از زینب شنیدی با چکـمه زد بر سینه اش آن دشمن شوم ای دخــتــر شـیــر خــدا یـا ام کــلــثــوم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
نگـاه آسیه ها محـو در قـداست اوست حـیـا، ادب شدۀ مکـتب نجـابت اوست به شأن و رتبۀ او غبطه میخورد مریم دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست غریب تر ز حـسن نام ام کـلـثوم است که خاک خوردن نامش نشان غربت اوست نوشته اند فلک غـرق ذکر تسبیح است حسین گـفـتـن با آه هم عـبـادت اوست لهوف مختصری از مصائب بانوست لهوف گریه کن روضۀ اسارت اوست فـقـط مـقـابـل او نـام شـام را نبـرید... اگرچه شام اسیر شکوه وهیبت اوست دوبـاره مرثـیـۀ قـتـل صبـر می خـواند از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست شـهـیـدۀ غــم گــودال باید او را خواند حـسیـن ذکـر مـدام دم شـهـادت اوست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
عاشقان در حجاب یـکـدگـرند پــرتــو آفــتــاب یـکــدگــرنـد گـاه تـصـویـر قـاب یکدگـرند هـمـه زیـر نـقـاب یـکـدگـرنـد سعی دارنـد جـلـوه کم بکـنـند خویش را وقف نام هم بکـنند فـاطـمـیّـات یــارهـای هــمانـد هر کـدام افـتـخـارهای هـمانـد هـمـه آئـیــنــهدارهـای هـمانـد دفــن بـیــن مــزارهـای هماند گـاه زیـنـب؛ گه ام کـلـثـومـنـد هـمطــراز امـام مـعـصـومـنـد این قـبـیـلـه عـجـیـب با ادبـنـد پیش هـم ایـسـتـاده در عـقـبـند همگی غرق ذات، مـنـقـلـبـنـد در ظهـور صفـات، هم نسبند همـگـی در الـسـت زاده شدند همه پرچم به دست زاده شدند مـینـویـسـم من از شـما خانم مـیبـری تـا خـدا مـرا خـانــم تـو بـزرگـی و مـا گـدا خـانـم الــسّــلامُ عـلـیـکِ یـا خــانــم ما گـرفـتـار بـامهـای تــوأیــم از ولادت غـلامهـای تــوأیــم عصمت کـامـلـه تو را خوانند عـابـده، فـاضـله تو را خوانند عـالـمـه، عـامله تو را خوانند حـیــدر قـافــلــه تو را خوانند کـوه تـوحـیـد منـجـلـی هـستی زیــنــب دوم عــلــی هـسـتـی مـتـشـرع به دین و باور خود مـتـواضع کنار خـواهـر خود تـا شـدی هـمـره بــرادر خود مـتـوسّـل شدی به مــادر خود اقـتــدار حرم به دست تو بود بعد عباس علم به دست تو بود گـریـه بـیـن شـرار میکـردی شـعـلـههـا را مهـار میکردی پـا بـرهــنـه فــرار میکـردی دختـران را سـوار می کـردی هـمـهجـا کـشـتـی نجات شدی سـر پـنــاه مــخــدَّرات شــدی تا ز گــودال ســر در آوردی خویش را نزد خواهر آوردی ســوی او دیـــدۀ تـــر آوردی رو بـه سـوی بــرادر آوردی خواهرانه به هم کمک کردید نـیــزه را از گـلـو در آوردیـد
: امتیاز
|